نظافت منزل و محل کار

safirsanat

نقد فیلم برنامه خانوادگی (The Family Plan) | مارک والبرگ در نقش پدر یا قاتل؟

 فیلم The Family Plan با بازی مارک والبرگ اگرچه یک فیلم اکشن کمدی کاملا کلیشه‌ای است، اما درنهایت به هدفی که دارد دست پیدا می‌کند.

فیلم The Family Plan داستان مردی به‌نام دن مورگان را دنبال می‌کند که در حال زندگی در شهر بوفالو است، اما وقتی گذشته‌اش به‌عنوان یک آدمکش حرفه‌ای به سراغش می‌آید، مجبور می‌شود همسر و سه فرزندش را بدون آنکه متوجه هویت واقعی او شوند، از مهلکه فراری بدهد. فیلم برنامه خانوادگی جدیدترین فیلم شبکه اپل تی وی پلاس است که در آن شاهد حضور بازیگرانی مثل مارک والبرگ هستیم که در تلاش است تا اثری سرگرم کننده را به بینندگان ارائه کند.
داستان و کلیت فیلم از همان ابتدا نوید یک اثر کلیشه‌ای و تکراری را می‌دهند و مشخصا در چنین آثاری نباید هم خیلی انتظار یک اثر کاملا متفاوت را داشته باشیم. اما فیلم را می‌توان به بخش‌های متفاوتی تقسیم کرد. بخش اول شروع فیلم است که بخش آزار دهنده آن هم می‌تواند لقب بگیرد. در این بخش شاهد زندگی ساده شخصیت اصلی داستان به‌همراه خانواده‌اش هستیم که روندی نسبتا خسته کننده و ضعیفی دارد و کمی طول می‌کشد فیلم روند خود را پیش بگیرد.


درواقع هدف اصلی نمایش یک زندگی کاملا برنامه‌ریزی شده است که بیننده همان ابتدا به‌راحتی متوجه می‌شود که کاسه‌ای زیر نیم کاسه است و چیزهایی درست به‌نظر نمی‌آیند. اما شخصیت‌های اصلی داستان خیلی با این برنامه‌های دقیق شخصیت مارک والبرگ در طول فیلم شک نمی‌کنند و همین موضوع هم کمی آزار دهنده است که چرا آن‌ها تلاشی برای به چالش کشیدن او نمی‌کنند. اما اگر از این بخش عبور کردید، فیلم در ادامه روند به مراتب بهتری در پیش خواهد گرفت.
میشل موناهن، زوئی کلوتی و ون کراسبی عملکرد خوبی دارند و توانسته‌اند بازی قابل قبولی ارائه دهند. اما فیلم بیشتر بار درام را روی دوش آن‌ها گذاشته است و بخش کمدی را تقریبا و کاملا به مارک والبرگ سپرده است و همین نکته خودش یک نکته منفی محسوب می‌شود. اگر در فیلم‌های مشابه مثل فیلم Family Switch سعی شده است تا مثلا شخصیت پدر و پسر و در مقابل مادر و دختر را شبیه و مشابه به نمایش در بیاورند، در اینجا هم چنین هدفی وجود دارد.


اما تفاوت آن این است که بخش کمدی و حتی اکشن به یک شکل مناسب تقسیم نشده است و حتی مارک والبرگ انقدر بازی متفاوتی در طول فیلم ندارد که به‌تنهایی بتواند کلید ماجرا باشد. در هر حال همان‌طور که جلوتر هم گفتم فیلم The Family Plan دقیقا همان هدفی را که دارد می‌رسد و فیلمی است که اگر بخواهیم خیلی وسواسی نباشیم، می‌تواند سرگرم کننده باشد. اما قرار نیست یک فیلم اکشن کمدی ناب و درجه یک مثل فیلم The Nice Guys باشد و در بهترین حالت یک فیلم متوسط و یک‌بار مصرف است.
پلی کو؛ پلتفرم تماشای فیلم و سریال ایرانی و خارجی رایگان
+ نوشته شده در  شنبه 29 ارديبهشت 1403ساعت 19:01  توسط admin 

انیمیشن نیمونا / حقیقت ماجرا چیست؟

 خلاصه انیمیشن: روایت از سال های آینده وقتی تکنلوژی در درجه بالایی قرار دارد شروع میشود. در این زمان قلمرویی با ترکیب عصر یونان باستان و عصر پیشرفت تکنلوژی وجود دارد. در این شهر هر ساله شوالیه هایی ویژه تعلیم داده میشوند تا از اهریمن های بیرون قلمرو دفاع کنند. این شوالیه ها از قشر خاص و اشرافی جامعه هستند. اما در یکی از این سال ها، به طور استثنایی یک مرد از قشر پایین و فقیر به عنوان یکی از شوالیه های برگزیده انتخاب می شود. در مراسم اهدای مقام شوالیه، ناگهان اتفاقی می افتد و این مرد ملکه کشور خودش را می کشد. اما نشانه ها از مرگی مشکوک خبر می دهند. مراسم که بهم خورده مرد فرار می کند و در جایی پنهان میشود.

وقتی خبر این اتفاق به گوش مردم می رسد، اهریمن پنهان در جامعه خوش حال از این اتفاق شوم است و به ملاقات مرد قاتل می رود تا به او کمک کند تا بی گناهی اش را ثابت کند. و در واقع مرد باید با اهریمنی به نام نیمونا که سال ها برای کشتنش آموزش دیده همکاری کند تا بی گناهی خود را اثبات کند…

تحلیل جنبه های مذهبی انیمیشن نیمونا:

فارق از اشاره های مخفی به همجنس گرایی بین کاراکتر های داخل انیمیشن، چهره خشن و نابود گرانه کاراکتر قهرمان انیمیشن و صحنه هایی که مناسب کودکان نیست… به جنبه تاریک تری از این انیمیشن پی میبریم که در لایه های عمیق تر و پایین تری قرار داره.

شخصیت نیمونا و این انیمیشن از نظر نشانه های شیطان پرستی چون بز با فومت و ستاره پنج پر و… احاته شده.

نمی خوام اون ذهنیت مثبت تون نسبت به شخصیت کیوت و خفن نیمونا رو خراب کنم. اما قبلا کارگردان این کار رو کرده. نیمونا از نظر ظاهری مقداری شبیه به بز بافومت طراحی شده

نیمونا مانند بز بافومت یعنی یکی از شیاطین بزرگ شیطان پرستان است. تاحالا دقت نکردی؟

بال ها، تصویر نیمه انسان این بز، سینه های زنانه آن، پولک های رو و پایین شکمش، کاملا با ظاهر نیمونا همخوانی دارد.

به طور مثال نیمونا بال های آشنایی دارد:

تا حالا به آستین پولکی نیمونا دقت کردید؟ هیچ کاراکتر دیگری در لباسش از چیزی شبیه پولک استفاده نشده جز نیمونا:

و لازم به ذکر نیست که نیمونا یک انسان نیست. همینطور که خودش گفت (من انسان نیستم احمق). و میشه به وضوح نیمه حیوان بودن نیمونا و تبدیل شدن اون رو به هر موجود زنده ای دید:

و پنهان نیست علامتی که نیمونا به صورت واضح در پایان تیتراژ با اسپره ی قرمز نوشت. بیننده یک حرف A را در وسط یک قلب می بیند که احتمالا نمادی را می خواهد نشان دهد که گروه های موسیقی هوی منتال از اون استفاده می کنند. اما این علامت برای فرقه های شیطان پرستی است و نماد شعار (هر چیز که می توانی نابود کنی را نابود کن) است

و نیمونا به معنی واقعی کلمه در همان اوایل فیلم این معنی رو انجام داد و کل دانشکده امپراطوری رو با لذت نابود کرد.

برخی دیگر از تصاویر مشابه و مرتبط بین نیمونا و شیطان پرستی:

اگر بخواهیم از نیمونا اطلاعات بیشتری دریابیم می توان به اسم رمز آلود نیمونا یعنی

(N I M O N A ) اشاره کنیم

اگر کلمه nimona را بر عکس کنیم، می شود animon. این کلمه در واقع مخفف همان کلمه آنانیموس هست به معنای (ناشناس/نامعلوم)

کلمه آنانیموس کاملا به یونانی به همین معنی اشاره می کنه و جالب تر اینه که دنیای داخل انیمیشن یک شهر یونانی پیشرفته را نشان می دهد. و درسته! هیچ کس در طول فیلم نفهمید که نیمونا واقعا از کجا اومده و چجوری به این حیوانات می تونه تبدیل بشه. پس درسته! اون ناشناسه…

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 16:01  توسط admin 

انیمیشن نیمونا / حقیقت ماجرا چیست؟

 خلاصه انیمیشن: روایت از سال های آینده وقتی تکنلوژی در درجه بالایی قرار دارد شروع میشود. در این زمان قلمرویی با ترکیب عصر یونان باستان و عصر پیشرفت تکنلوژی وجود دارد. در این شهر هر ساله شوالیه هایی ویژه تعلیم داده میشوند تا از اهریمن های بیرون قلمرو دفاع کنند. این شوالیه ها از قشر خاص و اشرافی جامعه هستند. اما در یکی از این سال ها، به طور استثنایی یک مرد از قشر پایین و فقیر به عنوان یکی از شوالیه های برگزیده انتخاب می شود. در مراسم اهدای مقام شوالیه، ناگهان اتفاقی می افتد و این مرد ملکه کشور خودش را می کشد. اما نشانه ها از مرگی مشکوک خبر می دهند. مراسم که بهم خورده مرد فرار می کند و در جایی پنهان میشود.

وقتی خبر این اتفاق به گوش مردم می رسد، اهریمن پنهان در جامعه خوش حال از این اتفاق شوم است و به ملاقات مرد قاتل می رود تا به او کمک کند تا بی گناهی اش را ثابت کند. و در واقع مرد باید با اهریمنی به نام نیمونا که سال ها برای کشتنش آموزش دیده همکاری کند تا بی گناهی خود را اثبات کند…

تحلیل جنبه های مذهبی انیمیشن نیمونا:

فارق از اشاره های مخفی به همجنس گرایی بین کاراکتر های داخل انیمیشن، چهره خشن و نابود گرانه کاراکتر قهرمان انیمیشن و صحنه هایی که مناسب کودکان نیست… به جنبه تاریک تری از این انیمیشن پی میبریم که در لایه های عمیق تر و پایین تری قرار داره.

شخصیت نیمونا و این انیمیشن از نظر نشانه های شیطان پرستی چون بز با فومت و ستاره پنج پر و… احاته شده.

نمی خوام اون ذهنیت مثبت تون نسبت به شخصیت کیوت و خفن نیمونا رو خراب کنم. اما قبلا کارگردان این کار رو کرده. نیمونا از نظر ظاهری مقداری شبیه به بز بافومت طراحی شده

نیمونا مانند بز بافومت یعنی یکی از شیاطین بزرگ شیطان پرستان است. تاحالا دقت نکردی؟

بال ها، تصویر نیمه انسان این بز، سینه های زنانه آن، پولک های رو و پایین شکمش، کاملا با ظاهر نیمونا همخوانی دارد.

به طور مثال نیمونا بال های آشنایی دارد:

تا حالا به آستین پولکی نیمونا دقت کردید؟ هیچ کاراکتر دیگری در لباسش از چیزی شبیه پولک استفاده نشده جز نیمونا:

و لازم به ذکر نیست که نیمونا یک انسان نیست. همینطور که خودش گفت (من انسان نیستم احمق). و میشه به وضوح نیمه حیوان بودن نیمونا و تبدیل شدن اون رو به هر موجود زنده ای دید:

و پنهان نیست علامتی که نیمونا به صورت واضح در پایان تیتراژ با اسپره ی قرمز نوشت. بیننده یک حرف A را در وسط یک قلب می بیند که احتمالا نمادی را می خواهد نشان دهد که گروه های موسیقی هوی منتال از اون استفاده می کنند. اما این علامت برای فرقه های شیطان پرستی است و نماد شعار (هر چیز که می توانی نابود کنی را نابود کن) است

و نیمونا به معنی واقعی کلمه در همان اوایل فیلم این معنی رو انجام داد و کل دانشکده امپراطوری رو با لذت نابود کرد.

برخی دیگر از تصاویر مشابه و مرتبط بین نیمونا و شیطان پرستی:

اگر بخواهیم از نیمونا اطلاعات بیشتری دریابیم می توان به اسم رمز آلود نیمونا یعنی

(N I M O N A ) اشاره کنیم

اگر کلمه nimona را بر عکس کنیم، می شود animon. این کلمه در واقع مخفف همان کلمه آنانیموس هست به معنای (ناشناس/نامعلوم)

کلمه آنانیموس کاملا به یونانی به همین معنی اشاره می کنه و جالب تر اینه که دنیای داخل انیمیشن یک شهر یونانی پیشرفته را نشان می دهد. و درسته! هیچ کس در طول فیلم نفهمید که نیمونا واقعا از کجا اومده و چجوری به این حیوانات می تونه تبدیل بشه. پس درسته! اون ناشناسه…

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 16:01  توسط admin 

انیمیشن نیمونا / حقیقت ماجرا چیست؟

 خلاصه انیمیشن: روایت از سال های آینده وقتی تکنلوژی در درجه بالایی قرار دارد شروع میشود. در این زمان قلمرویی با ترکیب عصر یونان باستان و عصر پیشرفت تکنلوژی وجود دارد. در این شهر هر ساله شوالیه هایی ویژه تعلیم داده میشوند تا از اهریمن های بیرون قلمرو دفاع کنند. این شوالیه ها از قشر خاص و اشرافی جامعه هستند. اما در یکی از این سال ها، به طور استثنایی یک مرد از قشر پایین و فقیر به عنوان یکی از شوالیه های برگزیده انتخاب می شود. در مراسم اهدای مقام شوالیه، ناگهان اتفاقی می افتد و این مرد ملکه کشور خودش را می کشد. اما نشانه ها از مرگی مشکوک خبر می دهند. مراسم که بهم خورده مرد فرار می کند و در جایی پنهان میشود.

وقتی خبر این اتفاق به گوش مردم می رسد، اهریمن پنهان در جامعه خوش حال از این اتفاق شوم است و به ملاقات مرد قاتل می رود تا به او کمک کند تا بی گناهی اش را ثابت کند. و در واقع مرد باید با اهریمنی به نام نیمونا که سال ها برای کشتنش آموزش دیده همکاری کند تا بی گناهی خود را اثبات کند…

تحلیل جنبه های مذهبی انیمیشن نیمونا:

فارق از اشاره های مخفی به همجنس گرایی بین کاراکتر های داخل انیمیشن، چهره خشن و نابود گرانه کاراکتر قهرمان انیمیشن و صحنه هایی که مناسب کودکان نیست… به جنبه تاریک تری از این انیمیشن پی میبریم که در لایه های عمیق تر و پایین تری قرار داره.

شخصیت نیمونا و این انیمیشن از نظر نشانه های شیطان پرستی چون بز با فومت و ستاره پنج پر و… احاته شده.

نمی خوام اون ذهنیت مثبت تون نسبت به شخصیت کیوت و خفن نیمونا رو خراب کنم. اما قبلا کارگردان این کار رو کرده. نیمونا از نظر ظاهری مقداری شبیه به بز بافومت طراحی شده

نیمونا مانند بز بافومت یعنی یکی از شیاطین بزرگ شیطان پرستان است. تاحالا دقت نکردی؟

بال ها، تصویر نیمه انسان این بز، سینه های زنانه آن، پولک های رو و پایین شکمش، کاملا با ظاهر نیمونا همخوانی دارد.

به طور مثال نیمونا بال های آشنایی دارد:

تا حالا به آستین پولکی نیمونا دقت کردید؟ هیچ کاراکتر دیگری در لباسش از چیزی شبیه پولک استفاده نشده جز نیمونا:

و لازم به ذکر نیست که نیمونا یک انسان نیست. همینطور که خودش گفت (من انسان نیستم احمق). و میشه به وضوح نیمه حیوان بودن نیمونا و تبدیل شدن اون رو به هر موجود زنده ای دید:

و پنهان نیست علامتی که نیمونا به صورت واضح در پایان تیتراژ با اسپره ی قرمز نوشت. بیننده یک حرف A را در وسط یک قلب می بیند که احتمالا نمادی را می خواهد نشان دهد که گروه های موسیقی هوی منتال از اون استفاده می کنند. اما این علامت برای فرقه های شیطان پرستی است و نماد شعار (هر چیز که می توانی نابود کنی را نابود کن) است

و نیمونا به معنی واقعی کلمه در همان اوایل فیلم این معنی رو انجام داد و کل دانشکده امپراطوری رو با لذت نابود کرد.

برخی دیگر از تصاویر مشابه و مرتبط بین نیمونا و شیطان پرستی:

اگر بخواهیم از نیمونا اطلاعات بیشتری دریابیم می توان به اسم رمز آلود نیمونا یعنی

(N I M O N A ) اشاره کنیم

اگر کلمه nimona را بر عکس کنیم، می شود animon. این کلمه در واقع مخفف همان کلمه آنانیموس هست به معنای (ناشناس/نامعلوم)

کلمه آنانیموس کاملا به یونانی به همین معنی اشاره می کنه و جالب تر اینه که دنیای داخل انیمیشن یک شهر یونانی پیشرفته را نشان می دهد. و درسته! هیچ کس در طول فیلم نفهمید که نیمونا واقعا از کجا اومده و چجوری به این حیوانات می تونه تبدیل بشه. پس درسته! اون ناشناسه…

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 16:01  توسط admin 

انیمیشن نیمونا / حقیقت ماجرا چیست؟

 خلاصه انیمیشن: روایت از سال های آینده وقتی تکنلوژی در درجه بالایی قرار دارد شروع میشود. در این زمان قلمرویی با ترکیب عصر یونان باستان و عصر پیشرفت تکنلوژی وجود دارد. در این شهر هر ساله شوالیه هایی ویژه تعلیم داده میشوند تا از اهریمن های بیرون قلمرو دفاع کنند. این شوالیه ها از قشر خاص و اشرافی جامعه هستند. اما در یکی از این سال ها، به طور استثنایی یک مرد از قشر پایین و فقیر به عنوان یکی از شوالیه های برگزیده انتخاب می شود. در مراسم اهدای مقام شوالیه، ناگهان اتفاقی می افتد و این مرد ملکه کشور خودش را می کشد. اما نشانه ها از مرگی مشکوک خبر می دهند. مراسم که بهم خورده مرد فرار می کند و در جایی پنهان میشود.

وقتی خبر این اتفاق به گوش مردم می رسد، اهریمن پنهان در جامعه خوش حال از این اتفاق شوم است و به ملاقات مرد قاتل می رود تا به او کمک کند تا بی گناهی اش را ثابت کند. و در واقع مرد باید با اهریمنی به نام نیمونا که سال ها برای کشتنش آموزش دیده همکاری کند تا بی گناهی خود را اثبات کند…

تحلیل جنبه های مذهبی انیمیشن نیمونا:

فارق از اشاره های مخفی به همجنس گرایی بین کاراکتر های داخل انیمیشن، چهره خشن و نابود گرانه کاراکتر قهرمان انیمیشن و صحنه هایی که مناسب کودکان نیست… به جنبه تاریک تری از این انیمیشن پی میبریم که در لایه های عمیق تر و پایین تری قرار داره.

شخصیت نیمونا و این انیمیشن از نظر نشانه های شیطان پرستی چون بز با فومت و ستاره پنج پر و… احاته شده.

نمی خوام اون ذهنیت مثبت تون نسبت به شخصیت کیوت و خفن نیمونا رو خراب کنم. اما قبلا کارگردان این کار رو کرده. نیمونا از نظر ظاهری مقداری شبیه به بز بافومت طراحی شده

نیمونا مانند بز بافومت یعنی یکی از شیاطین بزرگ شیطان پرستان است. تاحالا دقت نکردی؟

بال ها، تصویر نیمه انسان این بز، سینه های زنانه آن، پولک های رو و پایین شکمش، کاملا با ظاهر نیمونا همخوانی دارد.

به طور مثال نیمونا بال های آشنایی دارد:

تا حالا به آستین پولکی نیمونا دقت کردید؟ هیچ کاراکتر دیگری در لباسش از چیزی شبیه پولک استفاده نشده جز نیمونا:

و لازم به ذکر نیست که نیمونا یک انسان نیست. همینطور که خودش گفت (من انسان نیستم احمق). و میشه به وضوح نیمه حیوان بودن نیمونا و تبدیل شدن اون رو به هر موجود زنده ای دید:

و پنهان نیست علامتی که نیمونا به صورت واضح در پایان تیتراژ با اسپره ی قرمز نوشت. بیننده یک حرف A را در وسط یک قلب می بیند که احتمالا نمادی را می خواهد نشان دهد که گروه های موسیقی هوی منتال از اون استفاده می کنند. اما این علامت برای فرقه های شیطان پرستی است و نماد شعار (هر چیز که می توانی نابود کنی را نابود کن) است

و نیمونا به معنی واقعی کلمه در همان اوایل فیلم این معنی رو انجام داد و کل دانشکده امپراطوری رو با لذت نابود کرد.

برخی دیگر از تصاویر مشابه و مرتبط بین نیمونا و شیطان پرستی:

اگر بخواهیم از نیمونا اطلاعات بیشتری دریابیم می توان به اسم رمز آلود نیمونا یعنی

(N I M O N A ) اشاره کنیم

اگر کلمه nimona را بر عکس کنیم، می شود animon. این کلمه در واقع مخفف همان کلمه آنانیموس هست به معنای (ناشناس/نامعلوم)

کلمه آنانیموس کاملا به یونانی به همین معنی اشاره می کنه و جالب تر اینه که دنیای داخل انیمیشن یک شهر یونانی پیشرفته را نشان می دهد. و درسته! هیچ کس در طول فیلم نفهمید که نیمونا واقعا از کجا اومده و چجوری به این حیوانات می تونه تبدیل بشه. پس درسته! اون ناشناسه…

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 16:01  توسط admin 

معرفی ژانر وحشت از نظر پلی

 ژانر ترسناک Horror یا فیلم وحشت یکی از عجیب‌ترین ژانرهای سینماست که با روانشناسی سروکار دارد و از عمیق‌ترین لایه‌های وجودی انسان ریشه می‌گیرد.در همه دوره‌های تاریخی ترسیدن امری نکوهیده بوده و مردم کسانی که از چیزی می‌ترسند را مورد تمسخر قرار می دادند.اما با همه‌ اینها گروهی از مخاطبان سینما از ترسیدن لذت می‌برند. شاید بتوان ترسیدن از تماشای یک فیلم وحشت را نوعی واکنش خودآزارانه دانست. به ویژه در مورد عواملی ناشناخته و موهوم. انسان ذاتاً از تاریکی می‌ترسد. چون نمی‌داند در دل تاریکی چه‌چیزی در انتظار اوست. خرافه‌های مذهبی و غیرمذهبی و موجودات خیالی مانند جن، پری، روح شریر، زامبی و… هم از دیگر عواملی است که می‌تواند موجب ترس انسان شود. در حالی که گروهی از مخاطبان سینما از ترسیدن پرهیز دارند و فیلم‌های ژانر وحشت را نمی‌بینند، گروهی دیگر علاقمند به فیلم‌های این ژانر هستند، به‌طور مرتب فیلم‌های ترسناک را تماشا می‌کنند و لذت می‌برند.

فیلم‌های ترسناک با اهداف تجاری این حس نیاز به ترسیدن و تخلیه‌ هیجانات روحی را به مخاطب عرضه می‌کند. هیولاها، رویدادهای فاجعه‌بار و آخرالزمانی و باورهای پیچیده‌ قومی یا مذهبی مؤلفه‌های اصلی و اساسی این ژانر هستند. اگر فکر می‌کنید ژانر وحشت از جمله ژانرهای نوظهور تاریخ سینماست اشتباه می‌کنید. عمر فیلم‌های ترسناک در سینمای جهان به بیش از یک قرن می‌رسد.

تاریخچه ای از ژانر وحشت در سینما

فیلم های ژانر ترسناک با دستمایه‌های آزار دهنده و تاریک، می‌کوشند در تماشاگر خود احساس ترس، وحشت، نفرت، شوک و تعلیق را برانگیزند و موجب هراس او شوند. در فیلم‌های این ژانر آرامش و حالت طبیعی جامعه با تهدید یک عامل بیرونی و عمدتا ناشناخته برهم می‌ریزد. نوئل کرول فیلسوف مدرن آمریکایی در کتاب مشهور خود «فلسفه‌ وحشت یا دوگانگی‌های درون» می‌گوید: حس دافعه و بیزاری می‌تواند به لذت منتهی شود و این نکته‌ای است که در میان توده‌ مخاطبان فیلم‌های ترسناک به‌خوبی به‌چشم می‌خورد. حوالی سال ۱۹۱۳ صنعت تصاویر متحرک هالیوود موضوعاتی چون مجرمان فراری، سرخ‌پوستان قاتل، سیاهان عصیانگر و مست‌های ولگرد را ترسناک قلمداد می‌کرد. از این دوره تا اوایل دهه‌ ۱۹۳۰ تعداد فیلم‌هایی که واقعا بتوان آن‌ها را ترسناک دانست زیاد نبود. اما پس از «دراکولا» و استقبال مخاطبان، به مرور فیلم‌های ترسناک زیاد شدند تا در دهه‌ ۴۰ ژانر وحشت به یکی از رویکردهای غالب سینمای هالیوود تبدیل شد. از همان زمان الگوهای روایتی متعددی در این گونه‌ سینمایی شکل گرفتند و در طول زمان تقویت شدند.

ادبیات وحشت و ادبیات گوتیک منبع و سرچشمه‌ روایی ژانر ترسناک به‌شمار می‌روند و قصه‌های تیره‌وتار ادگار آلن پو، مری شلی و برام استوکر نقش پررنگی در شکل‌گیری ژانر وحشت در سینما داشته است. ردپای این روایت ترس را می‌توان در سینمای صامت و کمی بعد در سینمای اکسپرسیونیسم آلمان یافت. اما تا سال ۱۹۳۱ و تولید و نمایش عمومی فیلم «دراکولا»، ژانر وحشت به عنوان یک گونه‌ای مشخص و قابل تعریف در سینما شناخته نمی‌شد.
ژانر وحشت به سرعت در تمام جهان گسترش یافت. هر کشور و قوم و آئینی، خرافه‌ها و افسانه‌های خود را داشت که حالا به لطف صنعت تصاویر متحرک می‌توانست روایت سینمایی بومی خود را ارائه دهد. تا برسیم به امروز که علاوه بر آمریکا، در ژاپن، کره، ایتالیا و تایلند هم سنت قدرتمندی در زمینه‌ فیلم‌های وحشت ایجاد شده است. با وجود همه‌ محدودیت‌ها در نمایش فیلم‌های ترسناک و گریزان بودن بخش قابل توجهی از توده‌ مخاطب سینما از ژانر وحشت، برخی از فیلم‌های ترسناک به موفقیت‌های تجاری قابل توجهی دست یافته، بر جامعه‌ هدف خود تاثیر عمیقی گذاشته و به شکل‌گیری نمادهای فرهنگی تازه‌ای دامن زده‌اند.

عناصر اولیه‌ تولید فیلم در ژانر وحشت

جیکوب شلتون پژوهشگر سینمایی در یک مقاله تحقیقی به عوامل متعددی که تماشاگر سینما را می‌ترساند پرداخت و به نتایجی رسید. او به عنصر «فضای منفی» اشاره کرد. در زیبایی شناسی هنر به فضاهای پیرامونی موضوع اصلی اثر هنری «فضای منفی» گفته می‌شود. فضایی که موضوع اصلی نیست و طراحی از قبل فکر شده‌ای هم ندارد اما گاهی (به ویژه در هنرهای تجسمی) ناخواسته خود به تشکیل فرم‌ها و فیگورهایی می‌انجامد که با دقت قابل تشخیصند. «غافلگیری» دومین نکته‌ مورد اشاره شلتون است. تغییر ناگهانی در تصویر و عناصر حاضر در قاب با کمک صداهای بلند و غیرمنتظره به غافلگیری تماشاگر و در نتیجه ایجاد تنش ذهنی در او منتهی می‌شود.

شلتون از «آینه» به عنوان عنصر مطلوب ژانر وحشت یاد می‌کند. آینه‌ها به تصویر بُعد و عمق می‌بخشند و همین امر تنش‌ ذهنی تازه‌ای در مخاطب به‌وجود می‌آورد. آینه از وسایل محبوب سینمای وحشت در صحنه و مقابل دوربین است که امکانات متعددی برای فضاسازی و ایجاد حس هراس به تماشاگر فراهم می‌کند. «قاب‌های بسته» از دیگر تمهیدات سینمای وحشت است. در قاب‌های بسته و تصاویر محدود به اشیاء خاص بازهم می‌توان به ایجاد حس تعلیق دامن زد. شما با تماشای یک قاب بسته‌ تصویر به این فکر می‌کنید که اگر دوربین عقب بکشد یا قاب و نمای متوسط یا نمای دور به شما بدهد، چه عناصری وجود دارند که در یک قاب بسته آن‌ها را نمی‌بینید. ندیدن آنچه خارج از یک نمای کلوزآپ ممکن است وجود داشته باشد تماشاگر سینما را همزمان کنجکاو و عصبی می‌کند. به‌ویژه اگر صورتی که قاب گرفته شده، احساسات متناقضی همچون هراس از دیدن چیزی خارج از کادر را منتقل کند. «موسیقی» یکی دیگر از عوامل مؤثر در ژانر وحشت است. موسیقی فیلم‌های ترسناک حسی از تهدید شدن و برهم خوردن آرامش را در مخاطب شکل می‌دهد.

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 16:00  توسط admin 

نقد و بررسی فیلم Oppenheimer| پدر بمب اتم

 اوپنهایمر یک فیلم دلهره‌آورِ زندگی‌نامه‌ای حماسی به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان است که در سال ۲۰۲۳ اکران شد.

نولان فیلم‌نامه این فیلم را بر اساس کتاب پرومته آمریکایی، پیروزی و تراژدی جی رابرت اوپنهایمر به رشته تحریر درآورده است. داستان فیلم درباره زندگی جی. رابرت اوپنهایمر، فیزیک‌دان نظری آمریکایی است که به عنوان «پدر بمب اتمی» شناخته شده‌است و کیلین مورفی نقش وی را در فیلم بازی کرده‌ است. این ششمین همکاری مشترک نولان و مورفی است. امیلی بلانت در نقش همسر اوپنهایمر، «کیتی»؛ مت دیمون در نقش رئیس پروژه منتهن لسلی گرووز؛ رابرت داونی جونیور در نقش عضو کمیسیون انرژی اتمی ایالات متحده لوئیس استراوس؛ و فلورنس پیو در نقش معشوقه کمونیست اوپنهایمر جین تتلاک حضور دارند. دیگر بازیگران شامل جاش هارتنت، کیسی افلک، رامی ملک و کنت برانا می‌شوند.

با توجه به اکران فیلم‌های روز سینمایی جهان و شرایط خاص کشور ما که ناچاراً برای دیدن کیفیت خوب یک فیلم سینمایی می‌بایست ماه‌ها صبر کرد و اگر در این بین فیلمی المان‌های شهرتی همچون تیم ‌بازیگری مشهور یا کارگردان نامدار داشته باشد، این صبر کردن به انتظاری طاقت فرسا نیز تبدیل خواهد شد.

حال فیلم جدید یکی‌ از به‌نام ترین کارگردانان قرن جدید یا حتی شاید مشهورترین آنان یعنی کریستوفر نولان با عنوان «اوپنهایمر»، یکی از همان فیلم‌های مورد انتظار خیلی از سینمادوستان است، مخصوصاً از این حیث که داستان این فیلم پیرامون زندگینامه پدرِ بمب اتم یعنی «رابرت اوپنهایمر» می‌باشد و از طرفی نیز لقب «پُر ستاره‌ترین فیلم کریستوفر نولان» را نیز می‌توان به این فیلم داد و همین یک مورد نیز برای پیگیری سینمادوستان برای هر فیلمی بسنده می‌کند، حال بماند که نام «کریستوفر نولان» نیز بر روی این ستارگان قرار گرفته و اشتیاق تماشا را چندین برابر می‌کند.

سوای این مقدمه‌ی کوتاه، نگاه و برخورد ما باید تا جای ممکن کمترین تأثیر را از این اشتیاق داشته باشد، زیرا که وجود خود فیلم در طی زمانِ واقعی آن (سه ساعت) تمام چیزی‌ست که با آن روبرو هستیم و خب در اینجا باید اذعان کرد متأسفانه فیلم جدیدِ نولان نیز همچون آثار بعد از «میان ستاره‌ای‌»اش فیلمی یکبارمصرف و گذراست‌‌. فیلمی‌ست که هرچند عنصر زمان باز هم همچون تمام کارنامه‌ی فیلمسازی او مورد دستاویز قرار گرفته اما در این فیلم صرفاً کارکردش در حد چند بازخواست یا بازپرسیِ امنیتی آن هم در زمان‌های متفاوت است.

فیلم «اوپنهایمر» در واقع به دو بخش اصلی از نظر روایت تقسیم می‌شود، یکی روند ساخت بمب اتم است و دیگری روند مظنون واقع‌شدن «رابرت اوپنهایمر» که در هر دو به‌خصوص مورد دوم یک‌نواخت پیش می‌رود که البته این یک‌نواختی پنهان را با تدوین خود و کات‌های پی در پی و بعضا موسیقی متن ملتهب می‌پوشاند تا خود را جذاب و پُرتکاپو نشان دهد.

اینکه چه می‌شود که «رابرت اوپنهایمر» عِرق ملی‌اش او را به سمت و سوی ساخت بمب اتم سوق می‌دهد، پرداخت سر راستی ندارد، تنها کاری که فیلم می‌کند اشاره کردن های گذرا و سریع است: او فیزیکدان است، چپ‌گراست، مشکلات شخصی دارد یا حتی با سمّی‌کردن یک سیب باید پی به خوی نابودسازیِ بالقوه‌ای او ببریم!!! تنها چیزی که کمی با تدوین آن هم صداگذاری نسبتا خوب فیلم به متنِ قاب‌ها و دغدغه‌های «رابرت اوپنهایمر» وارد می‌شود، عذاب وجدان یا دو دلی‌اش هست که همان هم البته پرداخت کوتاه و گسسته‌ای دارد.

در بخش موشکافی‌های امنیتی مبنی بر جاسوس بودنِ «اوپنهایمر» فیلم ابداً نقطه عطف و تعلیقی ندارد و دیالوگ‌های سریع و پاسکاری‌شده همراه با تدوینی که بدون علتِ رواییِ مناسبی مدام جابه‌جا می‌شود و مدام ما را با کاراکترهای جدید و اسامی که نه‌تنها خودشان بلکه تصویر صاحبانشان را نیز حفظ نمی‌کنیم مواجه می‌سازد، مگر با کمک چهره‌ی مشهور خود بازیگران که آنهم اغلب کارکردی جز پازل‌های ذهنی و جواب‌های منطقی، چیزی در پی ندارد. فیلم تنها یک غافلگیری در پایان دارد که علت آن همه سوال و جواب‌کردن های «اوپنهایمر» زیر سر «استراوس» (رابرت داونی جونیور) بوده است که آنهم ماهیتِ کارکردی‌اش برای همان بار اول تماشاست‌. درکل اگر محو اسامی تاریخی یا نام کارگردان یا بازیگران معروف، موضوع فیلم و یا بمب اتم نشده باشیم و مواجه‌مان با فیلم بر اساس انتظارات معقولی باشد که خود فیلم در ما به وجود می‌آورد، باید گفت فیلم «اوپنهایمر» فیلم ضعیفی است که ما را تنها در حد همان بار اول تماشا آن هم با ارفاق می‌تواند جلوی نمایشگر نگه دارد و البته که درباب آینده هم دیگر نام «نولان» آنچنان تضمینی بر کیفیت فیلم نیست مگر به کمک ترفندهای بازاریابی سینمایی کمپانی‌ها و البته که نیز به کمک باربی‌ها.

فیلم Oppenheimer جدیدترین اثر کریستوفر نولان را می‌توان متفاوت‌ترین اثر او نیز نامید. از همان ابتدا که خبر ساخت فیلم Oppenheimer پخش شد، این انتظار وجود داشت که شاهد اثری متفاوت از سایر آثار نولان باشیم. اگر جزو آن دسته از طرفداران پروپاقرص نولان باشید، شاید در مواجه اول با Oppenheimer کمی ناامید شوید. اما اگر به خود فیلم Oppenheimer به صورت مستقل نگاه کنیم، می‌توان آن را فیلمی بهتر از دو فیلم اخیر نولان دانست و در مجموع می‌توان گفت جزو سه چهار اثر خوب او قرار می‌گیرد.

اوپنهایمر قصه دانشمندی را روایت می‌کند که سرانجام تحقیقات و تلاش‌های او منجر به ساخت بمب اتم می‌شود. بمبی که نهایتا بر روی ژاپن انداخته شده تا طبق ادعاها به پایان جنگ جهانی دوم کمک کند. اوپنهایمر اثری سه ساعته است و می‌توان آن را فیلمی طولانی دانست. اما این فیلم طولانی ابدا خسته‌کننده نمی‌شود. نولان موفق است تا مخاطب را تا لحظه آخر بدون کلافه شدن نگه دارد و این موضوع با کمک تدوین حرفه‌ای و موسیقی متن امکان پذیر بوده است.

اوپنهایمر درباره یک دوگانگی اخلاقی است. یک دوگانگی بین انتخاب بد و بدتر. ساخت بمب اتمی که منجر به کشته شدن هزاران نفر می‌شود اما شاید بتوان با آن جنگ جهانی را پایان داد. نولان موفق است تا این دوگانگی را بسازد و آن را برای مخاطب تبدیل به مسئله‌ای قابل لمس کند. فیلم در طول مدت زمان سه ساعته خود و در روایت خود مدام بر روی این دوگانگی مانور داده و بر روی این مرز حرکت می‌کند. در Oppenheimer نوعی دوگانگی پیروزی و شکست نیز وجود دارد. ظاهرا شاید آمریکا به پیروزی می‌رسد اما در نهایت شخص اوپنهایمر شکست می‌خورد. این موضوع کاملا در فیلم ساخته می‌شود و مخاطب کاملا شکست اوپنهایمر را حس و تجربه می‌کند. اما فیلم آن میزان که در ساخت شکست اوپنهایمر موفق است در به تصویر کشیدن حس پیروزی دولت آمریکا موفق نیست.

فیلم Oppenheimer کلوزآپ‌های زیادی نیز دارد که همگی به کمک بازی فوق‌العاده چشم‌های کیلین مورفی شکل گرفته است. بازی صورت و چشم‌های مورفی فوق‌العاده است و گل سر سبد آن در سکانس مربوط به سخنرانی او پس از موفقیت بمب به چشم می‌خورد. در مجموع Oppenheimer را می‌توان قدمی رو به جلو پس از دو فیلم اخیر نولان دانست. فیلمی که در طول زمان سه ساعته خود می‌تواند اتفاقی تاریخی را تصویر کرده و مخاطب را در تجربیات شخصیت اصلی خود سهیم کند.

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 15:58  توسط admin 

اوپنهایمر؛ ذهنی درخشان در سایه بمب اتم

 اوپنهایمر، «پدر بمب اتم»، تلفیقی از درخشش و جنون بود که مسیر جهان را دگرگون کرد.

«دانش عظیم، مناقشات عظیم را به‌دنبال خواهد داشت»؛ شاید بتوان زندگی اوپنهایمر را در این چند کلمه بازتاب داد.

رابرت اوپنهایمر بهترین و بدترین شخصیت قرن بیستم، قهرمان و شرور داستان زندگی خود است.

با عطشی سیری‌ناپذیر برای علم و احساس عمیق مسئولیت اجتماعی، اثری پاک‌نشدنی و غیرقابل بازگشت بر جهان گذاشت.

اوپنهایمر دوازدهمین فیلم بلند سینمایی کریستوفر نولان است که به برش‌هایی از زندگی جی. رابرت اوپنهایمر می‌پردازد. اوپنهایمر فیزیکدان بزرگی بود که نقش مهمی در تثبیت جایگاه فیزیک کوانتوم در آمریکا داشت اما بیش از هر چیز به‌واسطه جایگاه کلیدی‌اش در ساخت بمب اتم شناخته می‌شود. فیلم اوپنهایمر با بازی انبوهی از ستارگان سینما از جمله کیلین مورفی (در نقش اوپنهایمر)، امیلی بلانت، مت دیمن، رابرت داونی جونیور، فلورنس پیو، کنت برانا، گری اولدمن، کیسی افلک، جاش هارتنت، بنی سفدی، متیو موداین و رمی مالک، ماجراهای رسیدن رابرت اوپنهایمر به ریاست پروژه منهتن (پروژه ساخت بمب اتم توسط آمریکا) و تبعات آن را در چند مقطع و با رفت‌وبرگشت‌های زمانی روایت می‌کند.

اوپنهایمر، لااقل در مقیاس کارنامه نولان، فیلم متواضعانه‌ای است. نولان فیلمنامه‌نویسی است که عموما حضورش را از طریق پیچیدگی‌های روایی و بازی با مفاهیمی چون زمان به‌رخ می‌کشد. الگوهای فیزیک کوانتوم که همیشه مورد توجه و علاقه نولان بوده‌اند، این‌بار بخشی از هویت شخصیت اصلی را شکل می‌دهند و بنابراین، شاید فرض اولیه خیلی از مخاطبان این بود که این‌بار قرار است حتی با شکل رادیکال‌تری از بحث در مورد نسبی‌بودن زمان و مسائل مشابه مواجه شویم. با این وجود نولان تلاش زیادی انجام داده تا ماجرا را به‌شکلی همه‌فهم روایت کند. در فیلم جدید کریستوفر نولان با تمهیداتی روبه‌روییم که، لااقل برای کسانی که هنگام مواجهه اثری به کارگردانی نولان به‌دنبال انواع‌واقسام پیچیدگی‌های روایی هستند، ممکن است زیادی ساده به‌نظر برسد. نوسان میان تصاویر رنگی و سیاه‌وسفید (که نشان می‌دهد هر سکانس دارد از دید کدام شخصیت روایت می‌شود) یکی از همین تمهیدات است. همچنین، در مواردی، وقتی نام شخصیتی بر زبان یکی از شخصیت‌های اصلی جاری می‌شود که پیش از آن حضور مختصری در فیلم داشته، نولان با استفاده از فلاش‌بک‌هایی که مشخصا برای آگاهی تماشاگر فیلم نمایش داده می‌شوند، آن شخصیت را به مخاطب یادآوری می‌کند. بنابراین اگر حجم اطلاعات و دیالوگ‌های فیلم شما را سردرگم نکند، بعید است مشکل چندانی برای درک خطوط داستانی و مسیر حرکت فیلم داشته باشید.

نکته مشابهی را می‌توان در مورد شیوه تصویرسازی نولان هم بیان کرد. البته اوپنهایمر پر از تصاویر چشمگیر است اما نولان از شکوه تصاویر به‌عنوان عنصری برای خودنمایی استفاده نمی‌کند. خیره‌کننده‌بودن تصاویر در تعدادی از سکانس‌های کلیدی، ناشی از منطق قابل‌درک دراماتیک است. برخی از سکانس‌ها باید به‌شکلی به‌ تصویر کشیده شوند که تاثیرشان حتی پس از تماشای فیلم در تماشاگر باقی بماند. این سکانس می‌تواند انفجار یک بمب اتمی باشد یا یک سخنرانی به‌ظاهر ساده و فاتحانه. اما مهم، کلیدی‌بودن آن لحظات در درک تعارضات درونی شخصیت اصلی است. نولان این سکانس‌ها را به‌درستی شناسایی و از قدرت تصاویر برای تاکید بر وضعیت دشوار رابرت اوپنهایمر استفاده کرده است.

+ نوشته شده در  سه شنبه 25 ارديبهشت 1403ساعت 15:57  توسط admin 

معرفی و نقد فیلم چارلی چابک fast charlie 2023 : اکشن و انتقام جویانه!

 فیلم چارلی چابک یا سریع Fast Charlie یک فیلم اکشن و انتقام‌جویانه به کارگردانی فیلیپ نویس است.

 
این فیلم براساس نویسندگی ریچارد ونک و بر اساس رمان میمون‌های تفنگ اثر ویکتور گیشلر در سال ۲۰۰۱ ساخته شده است.
بازیگران فیلم:
پیرس برازنان (چارلی سویفت) جیمز کان (استن مولن) مورنا باکارین (مارسی کرامر) گبنگا آکیناگبه (گدا مرکادو) کریستوفر متیو کوک (لوید «فریک» مرکوری) توبی هاس (بنی) دیوید چتام (میلت) برنان کیل کوک (بلید) فردریک لهنه (سال) شارون گلس (ماویس) سوزان گالاگر (سلین) لیندسی جی اسمیت (ژیزل)
 
مورنا باکارین
داستان فیلم: برای بیست سال، چارلی سوئیفت (با بازی برازنان) یک تعمیرکار و قاتل یک رئیس اوباش به نام استن بوده‌است. پس از اینکه یک رئیس رقیب به استن و خدمه اش ضربه وارد می‌کند، چارلی تنها بازمانده است. چارلی تصمیم می‌گیرد انتقام دوستش را بگیرد و با ماری، (با بازی باکارین) همسر سابق یک اوباش که او کشته است، همکاری می‌کند.
نقد فیلم1:
کارگردان، نویس تضمین می‌کند که فیلم چابک و بی‌رحمانه پیش می‌رود، بنابراین حالت معمول فیلم از این نظر سرگرم‌کننده است. چیز زیادی برای شرورها وجود ندارد، به جز مردی که فقط به عنوان "فریک" شناخته می شود (کریستوفر متیو کوک)، که به چارلی اجازه می دهد تا زندگی خود را از طریق یک هتل اداره کند.
با این حال، رابطه بین چارلی و مارسی به طرز عجیبی صمیمانه و عجیب و غریب است. باکارین این نقش را به اندازه‌ای سخت و عجیب بازی می‌کند که ما را به این فکر می‌کند که او به سمت چارلی کشیده می‌شود و او می‌خواهد همه آن را برای کسی مثل او رها کند.
چارلی چابک هنوز آنقدر گرفتار جنبه‌های انتقام‌جویی و رمزآلود داستانش است که واقعاً اجازه نمی‌دهد این پیوند با عمق زیادی گسترش یابد. به گزارش نواندیش، این واقعیت که برازنان و باکارین باعث می‌شوند ما این شخصیت‌های عجیب و غریب و رابطه به همان اندازه عجیبشان را باور کنیم، باعث می‌شود که مطالب کمتر از آنچه که می‌توانست معمولی به نظر برسد.
نقد فیلم2:
شما هرگز از شخصیت‌های فیلم چارلی چابک خسته نمی‌شوید، زیرا آنها واقعاً جالب هستند، به خصوص برازنان در نقش چارلی و همچنین دیوید چتام در نقش میلت، که در نهایت یک دارایی بزرگ برای چارلی است. برازنان در تمام صحنه‌های فیلم جذاب بازی می کند، و مورنا باکارین همچنان به شما یادآوری می‌کند که چرا طرفداران پس از این همه سال هنوز خواهان دنباله Firefly هستند. به طور کلی، این فیلم سرگرم کننده است و ارزش دیدن دارد.
نقدفیلم3:
«چارلی سریع یا چابک» یک فیلم اکشن-جنایی-هیجان‌انگیز معمولی است. با اینحال، برازنان کاریزماتیک و جذابیت فریبنده باکارین، کاری مورد پسند را تحویل می دهد. برازنان همچنان نشان می‌دهد که می‌تواند هر نوع نقشی را بازی کند. این چیزی است که او را به یک ستاره تبدیل کرده است. همچنین جیمز کان فقید در نقش کوچکی به عنوان مربی چارلی ظاهر می شود - اگرچه او بیشتر اوقات روی ویلچر گیر کرده است، اما هنوز حضور پررنگی در صفحه نمایش دارد. این آخرین اجرای مناسب برای یک بازیگر خوب است.
+ نوشته شده در  يکشنبه 16 ارديبهشت 1403ساعت 17:50  توسط admin 

صفحه قبل 1 صفحه بعد